حکایت شمارهٔ ۱۵: یکی از وزرا معزول شد و به حلقهٔ درویشان درآمد. اثر برکتِ صحبتِ ایشان در او سرایت کرد و جمعیّتِ خاطرش دست داد. مَلِک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فر

نوشته سعدی در گلستان سعدی فصل باب اول در سیرت پادشاهان

یکی از وزرا معزول شد و به حلقهٔ درویشان درآمد. اثر برکتِ صحبتِ ایشان در او سرایت کرد و جمعیّتِ خاطرش دست داد. مَلِک بار دیگر بر او دل خوش کرد و عمل فرمود. قبولش نیامد و گفت: معزولی به نزد خردمندان بهتر که مشغولی.


آنان که به کنجِ عافیت بنشستند

دندانِ سگ و دهانِ مردم بستند


کاغذ بدَریدند و قلم بشکستند

وز دستِ زبانِ حرف‌گیران رستند


ملک گفتا: هر آینه ما را خردمندی کافی باید که تدبیرِ مملکت را بشاید. گفت: ای ملک نشانِ خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن ندهد.


همای بر همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد


سیه‌گوش را گفتند: تو را ملازمتِ صحبتِ شیر به چه وجه اختیار افتاد؟ گفت: تا فضلهٔ صیدش می‌خورم و ز شرِّ دشمنان در پناهِ صولتِ او زندگانی می‌کنم. گفتندش: اکنون که به ظلِّ حمایتش در آمدی و به شکرِ نعمتش اعتراف کردی، چرا نزدیک‌تر نیایی تا به حلقهٔ خاصانت در آرد و از بندگانِ مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بَطْشِ او ایمن نیستم.


اگر صد سال گَبْر آتش فروزد

اگر یک دم در او افتد بسوزد


افتد که ندیم حضرتِ سلطان را زر بیاید و باشد که سر برود و حکما گفته‌اند: از تلوّنِ طبعِ پادشاهان بر حذر باید بودن که وقتی به سلامی برنجند و دیگر وقت به دشنامی خلعت دهند و آورده‌اند که ظرافتِ بسیار کردن هنرِ ندیمان است و عیبِ حکیمان.


تو بر سرِ قدرِ خویشتن باش و وقار

بازیّ و ظرافت به ندیمان بگذار


نظر خود را بنویسید

نظرات