حکایت شمارهٔ ۳۰: پادشاهی به کشتنِ بی‌گناهی فرمان داد. گفت: ای ملِک! به موجبِ خشمی که تو را بر من است، آزارِ خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بَزهِ آن

نوشته سعدی در گلستان سعدی فصل باب اول در سیرت پادشاهان

پادشاهی به کشتنِ بی‌گناهی فرمان داد. گفت: ای ملِک! به موجبِ خشمی که تو را بر من است، آزارِ خود مجوی که این عقوبت بر من به یک نفس به سر آید و بَزهِ آن بر تو جاوید بماند.


دورانِ بقا چو بادِ صحرا بگذشت

تلخیّ و خوشیّ و زشت و زیبا بگذشت


پنداشت ستمگر که جَفا بر ما کرد

در گردن او بماند و بر ما بگذشت


ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او در گذشت.


نظر خود را بنویسید

نظرات