حکایتِ شمارهٔ ۱۰: یکی از علما خورندهٔ بسیار داشت و کَفافِ اندک. یکی را از بزرگان که در او معتقد بود بگفت. روی از توقّعِ او در هم کشید و تعرّضِ سؤال از اهلِ ادب در نظرش

نوشته سعدی در گلستان سعدی فصل باب سوم در فضیلت قناعت

یکی از علما خورندهٔ بسیار داشت و کَفافِ اندک. یکی را از بزرگان که در او معتقد بود بگفت. روی از توقّعِ او در هم کشید و تعرّضِ سؤال از اهلِ ادب در نظرش قبیح آمد.


ز بخت، روی‌تُرُش‌کرده، پیشِ یارِ عزیز

مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی


به حاجتی که رَوی، تازه‌روی و خندان رو

فرو نبندد کارِ گشاده‌پیشانی


آورده‌اند که اندکی در وظیفهٔ او زیادت کرد و بسیاری از ارادت کم. دانشمند چون پس از چند روز مودّتِ معهود بر‌قرار ندید گفت:


بِئْسَ الْمَطَاعِمُ حِینَ الذُلُّ یَکْسِبُها

الْقِدْرُ مُنْتَصَبٌ وَ الْقَدْرُ مَخْفوُضٌ


نانم افزود و آبرویم کاست

بینوایی بِهْ از مذلّتِ خواست


نظر خود را بنویسید

نظرات