حکایت شمارهٔ ۱۲: سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.

نوشته سعدی در گلستان سعدی فصل باب هفتم در تأثیر تربیت

سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم.


کجاوه‌نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌گفت: یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر می‌برد فرزین می‌شود، یعنی به از آن می‌گردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند.


از من بگوی حاجی مردم گزای را

کاو پوستین خلق به آزار می‌درد


حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک

بیچاره خار می‌خورد و بار می‌برد


نظر خود را بنویسید

نظرات