شماره ۷۱: صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست

نوشته امیر معزی در دیوان معزی فصل قصاید

صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست

سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست


من و او هر دو به نام ایزد روزافزونیم

هر زمان عشق من و خوبی او بیشترست


سروجویان و قمرخواهان بسیار شدند

که به بالا و به‌ رخسار چو سرو و قمرست


خلقش از حور و پری باز ندانند همی

راست گویی پری‌اش مادر و حورش پدرست


با کمان و کمرست آن صنم او رغم مرا

تا بدان است‌ که پشتم چوکمان و کمرست


بت من برد بدو نرگس جادو دل من

وز تف و تاب دلم زلف و لبش در خطرست


گر بترسد ز دلم زلف و لب او نه عجب

زانکه در زلف و لب او همه مشک و شکرست


خوبرویان و ظریفان و بتان بسیارند

لیکن او را صفتی دیگر و حالی دگرست


میر خوبان سپاه است وز خوبی وُ خرد

درخور خدمت درگاه شه دادگرست


شاه اسلام ملکشاه که در شاهی و ملک

عزم او قاعدهٔ نصرت و فتح و ظفرست


نظر خود را بنویسید

نظرات