شماره ۹۶: بقای شهریار تاجور باد

نوشته امیر معزی در دیوان معزی فصل قصاید

بقای شهریار تاجور باد

پناهش کردگار دادگر باد


دلیلش دولت و بخت جوان باد

ندیمش نصرت و فتح و ظفر باد


ز رزم شاه در مشرق نشان باد

ز بزم شاه در مغرب خبر باد


خدنگ شاه را هنگام رفتن

ز مرگ دشمنان پیکان و پر باد


کجا بندد کمر بر کینِ دشمن

میان دشمنش همچون کمر باد


بر آن‌ گونه که شارستان لوط است

حصار خصم او زیر و زبر باد


به نعمت مختصر شد خصم سلطان

کنون زین پس به‌ دولت مختصر باد


ز خشم شاه چشم خصم‌ کورست

ز کوس شاه گوش خصم کر باد


شه آفاق هست اندر خراسان

نهیب و بیم او در کاشْغر باد


هر آن کوکب کزو باشد سعادت

به‌سوی طالع شاهش نظر باد


شعار دیدهٔ شاهیّ و شادی

مبارک رای تو همچون بصر باد


چو آبی کاندرو آتش فروزد

ز خون دشمنان تیغ تو تَر باد


جهانداران و شاهان جهان را

کجا پای تو باشد فرق سر باد


تن اقبال را جود تو جان باد

درخت ملک را جُود تو بر باد


ز اقبال تو طبع بنده دریاست

در آن دریا ز مدح تو گهر باد


اگر روزه تو را فرخنده بودست

ز روز عید تو فرخنده‌تر باد


تویی سازندهٔ کار همه خلق

خدایت کارساز و راهبر باد


تورا نصرت برادر باد جاوید

تورا دولت همه ساله پدر باد


نظر خود را بنویسید

نظرات