شماره ۲۵: دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر

نوشته امیر معزی در دیوان معزی فصل غزلیات

دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر

کز برون‌ گل بود و مشک و از درون می بود و شیر


رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن

لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر


دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در

زلف و ابرو چون‌کمان و غمزه و بالا چو تیر


دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا

نازکی بس دلفریب و چابکی‌بس دلپذیر


من درو چشمی‌زدم چونانکه بی‌شرمان زنند

او زشرم آتش پراکند از بر بد‌ر منیر


چون بیامد گفتم ای کرده دلم زیر و زبر

جور بر آن کت همی بیرون فرستد خیر خیر


ماه برگیرد بدان زلف‌ کمندت چون‌ کمر

حور درگیرد بدان گرد سمندت چون عبیر


نظر خود را بنویسید

نظرات