شماره ۳۴: دلم را یاری از یاری ندیدم
نوشته امیر معزی در دیوان معزی فصل غزلیات
دلم را یاری از یاری ندیدم
غمم را هیچ غمخواری ندیدم
به قاف عشق بر سیمرغ شادی
اگر دیدی تو من باری ندیدم
امید راحتی اندر که بندم
کزو در حال آزاری ندیدم
دلم را با دهانت کاری افتاد
کز آن در بستهتر کاری ندیدم
به هر بادی شود زلف تو از جای
به سان او سبکباری ندیدم