شمارهٔ ۲۰۱: گر بدانی چه در قنینه ی توست

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

گر بدانی چه در قنینه ی توست

جام جم ساغر کمینه ی توست


در گلیم حکیم عشق گریز

که همه جزو و کل دفینه ی توست


با تو هم بسترست فرعونت

غلطم در درون سینه ی توست


گر تو مجموع نقد خود باشی

بحر و کان هر دو در خزینه ی توست


آب سیل قضای امروزی

تا به زانوی عقل دینه ی توست


عاریت نیست عشق من چه کنم

چون توان گفت در رهینه ی توست


دل غلط می کنم که گر سنگ است

پیش جام تو آبگینه ی توست


سینه چون جام کن نزاری صاف

جان کونین در قنینه ی توست


بادبان دماغ پرسود است

خانه ی نوح جان سفینه ی توست


خلق عالم چه دوست چه دشمن

هم ز مهر تو هم ز کینه ی توست


تویی آن مرغ آشیان شکار

که نجوم سپهر چینه ی توست


نظر خود را بنویسید

نظرات