شمارهٔ ۲۱۵: محبتی که میان من و تو موجود است

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

محبتی که میان من و تو موجود است

پس از من و تو بماند که پیش ما بوده ست


ز ابتدای ازل تا به انتهای ابد

قضا به حکم مرا با تو عشق فرموده ست


هنوز دیده ی معنی نکرده بودم باز

که گوش جان من آوازه ی تو بشنوده ست


وجود گو زِ مسافت مجاهدت می کِش

چو از ملازمت تن روان برآسوده ست


همین بس است که خشنودی تو حاصل شد

خدای خشم نگیرد چو دوست خوشنودست


ز عشق مستم و آن را که مست عشق بود

کجا خدای عقوبت کند که ماخوذست


پس از قیامت محشر هزار سال دگر

اگر به هوش درآیم هنوز بس زودست


کمال حسن تو چندین ز بی قراری ماست

ایاز را همه عزّت ز عشقِ محمودست


به اولین قدم ار سر رود نزاری را

کسی که از تو زیان کرده است برسودست


نظر خود را بنویسید

نظرات