شمارهٔ ۲۹۹: خنک مرا که خرابات و خانقاه یکی ست

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

خنک مرا که خرابات و خانقاه یکی ست

گدا و خواجه و درویش و پادشاه یکی ست


چو جاهلانِ دگر هر جهان پناهی را

جهان پناه نخوانم جهان پناه یکی ست


چو از بروتِ خود و ریشِ کس نیندیشم

اگر سرم ببرَد باد اگر کلاه یکی ست


چو دوست سایۀ خود بر سرِ من اندازد

مرا درختِ بهشت و بنِ گیاه یکی ست


چو هم نشینیِ یوسف بود زلیخا را

فرازِ مسندِ مصر و نشیبِ چاه یکی ست


عجب چو هر سه و هفتاد اهل اسلام اند

چه گونه از سه و هفتاد اهلِ راه یکی ست


نزاریا ببُر از خویش و در کسی پیوند

که گر به خود بروی طاعت و گناه یکی ست


نظر خود را بنویسید

نظرات