شمارهٔ ۳۹۰: چه شور از آن لب شیرین که در جهان افتاد

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

چه شور از آن لب شیرین که در جهان افتاد

ز قامتت چه قیامت که در زمان افتاد


میان ما و شما وعده ی کناری بود

تو با کنار شدی فتنه در میان افتاد


بسوخت صفحه رویم ز آب گرم سرشک

که آتشم ز تو در مغز استخوان افتاد


مگر غم تو که یک دم نمی شود غایب

به قرعه بر من مسکین ناتوان افتاد


به یک کرشمه که کردی ز گوشه برقع

هزار بی دل بی چاره در گمان افتاد


دریغ نام تو آلوده دهانِ خسان

به خاص و عام رسد هر چه در زبان افتاد


اگر ز حسن تو آوازه در جهان افکند

به اختیار نزاری نبد چنان افتاد


سوال کرد و به من گفت دوستی که بگو

تویی که بویِ عبیر ِتو در جهان افتاد


نظر خود را بنویسید

نظرات