شمارهٔ ۵۹۱: ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

ما را به سرِ کویِ خرابات برآرید

این کارِ مهم تر ز مهمّات بر آرید


گو مدّعیان از سرِ تشنیع و شماتت

شوری ز میان خانۀ طامات بر آرید


این پیرِ ملامت زده را سلسله در حلق

خلقی ز پی اش گردِ محلّات بر آرید


و آن گه به سرِ دارانا الحق چو حسینش

بر موجبِ محضر به سجلّات بر آرید


امروز ملامت که چنین منکر عشقید

فردای قیامت همه هیهات برآرید


ای بی خبران تا به درآیید ز خلقی

یک سر به خدا دستِ مناجات برآرید


گردن مکشید از لگدِ عشق به تسلیم

وز چاهِ طبیعت سرِ مافات برآرید


از اهلِ هُدا عذرِ محاکات بخواهید

و آن گه سرِ همّت به سماوات برآرید


پایی به وفا در رهِ اخلاص بکوبید

دستی به صفا گردِ موالات برآرید


از خود به درآیید و ملاقات ببینید

تسلیم بباشید و مرادات برآرید


دست از من و ما و خودیِ خویش بدارید

دود از هبل و برهمن و لات برآرید


یا بر گهرِ سفتۀ من عیب مگیرید

یا زین دُرر را ز بحرِ مجابات برآرید


گر پندِ نزاری بنیوشید سرِ فخر

از ذروۀ گردون به مباهات برآرید


نظر خود را بنویسید

نظرات