شمارهٔ ۶۳۹: این چه ننگ است که آوردی باز

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

این چه ننگ است که آوردی باز

دست می‌گیر و ز پا می انداز


ننگ شد نام تو از بدعهدی

آشکارا مکن ای عاقل راز


بده انصاف و مکن بی‌دادی

ببُر از دشمن و با دوست بساز


که کند در غم تو این همه صبر

چون من از تو که کشد این همه ناز


تو و فارغ ز من و خوش در خواب

من و بیداری شب‌های دراز


تشنهٔ سوخته در ماه صیام

چون بود منتظر بانگ نماز


من همه شب مترصّد تا کی

بر در از حلقه برآید آواز


چه کنم چاره همین دارم و بس

من و درگاه خداوند و نیاز


بنده‌ای همچو نزاری دارد

ای اگر یار بود بنده نواز


زاریی دارد و نه زور و نه زر

گو درین بوته به زاری بگداز


نظر خود را بنویسید

نظرات