شمارهٔ ۸۶۹: ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم

ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم


آرزومندی و بی صبری و مشتاقی و غم

کم نمی گردد و هر دم به تو مایل بیشم


روی شیرین نفسی بی مگسی نادیده

می زنم زار چو فرهاد سری بر تیشم


سر و جان جمله فدای قدمت خواهم کرد

بیش از این دست رِسَم نیست که بس درویشم


مکن از خویش ملولم سر خود کی دارم

هم ز بیگانه ملالم زد و هم از خویشم


به رقیبان که رسانند ز نزاری خبری

که مکوشید به آزار دل بی خویشم


نظر خود را بنویسید

نظرات