شمارهٔ ۸۸۲: عجب مدار خراباتیی چنین که منم

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

عجب مدار خراباتیی چنین که منم

اگر به کوی خراباتیان بود وطنم


کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد

که در ضمیر من آید که من به خویشتنم


خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست

که دوست هم چو وجودست و من چو پیرهنم


ز پیر خرقه فرو مانده ام عجب که مرا

به هرزه توبه چرا می دهد چو می شکنم


تفاوتی نکند دشمن ار به دفع نظر

دو دیده برکندم دل ز دوست برنکنم


اگر به دست خودم می کشد به هر مویی

سری برآورد از ذوق تیغ دوست تنم


و گر به خاک فرو گویدم نزاری کو

هزار نعره برآرد که اینک از کفنم


نظر خود را بنویسید

نظرات