شمارهٔ ۱۰۵۰: ای چون قدت نخاسته در جوی‌بار سرو

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

ای چون قدت نخاسته در جوی‌بار سرو

نارُسته چون تو در چمن روزگار سرو


سروِ پیاده در چمنِ باغ دیده‌اید

چون تو چمن ندید و نبیند سوار سرو


ناممکن است و ممتنع این خود که هم چو تو

صیدِ دل ملوک کند در شکار سرو


بر سرو سیب نبود و شفتالوی و انار

بر سروِ تست هر سه زهی باردار سرو


هرگز نداشته‌ست زنخدانِ هم‌چو سیب

هرگز نداشته‌ست ز خونِ انار سرو


شیرین‌ترست بوسۀ تو از نباتِ مصر

هرگز نباتِ مصر کی آورد بار سرو


هیچِ دگر مگیر که دیده‌ست در جهان

نسرین‌بر و بنفشه‌خط و گل‌عذار سرو


بگرفت هم‌چو لاله ز جان جامِ مُل به دست

بنشست هم‌چو خرمنِ گل در کنار سرو


دارد قبایِ سبز و ندارد برِ چو سیم

همواره ز آن خجل بود و شرم‌سار سرو


سرسبز و تازه‌روی بود در خزان از آن

می‌زیبدش که فخر کند بر چنار سرو


گر دعویِ ثبات کند دارد این قدم

با گرم و سرد ساخته مردانه‌وار سرو


بر راستی قامت چالاک و چست‌ِ دوست

این‌جا ردیف کرد نزاریِ زار سرو


نظر خود را بنویسید

نظرات