شمارهٔ ۱۱۳۹: یک جام به من ده و برستی

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

یک جام به من ده و برستی

از علتِ خویشتن‌پرستی


ساقی بنهم چرا بننهم

بر پای تو سر که حق به دستی


من جان به لب و تو جام بر کف

یک جام به من ده و برستی


منمای اگر امین رازی

خود را به کسان چنان که هستی


بی‌هوشی ما ز آب رز نیست

مستیم ز باده‌ی الستی


ای دوست رعایت دلی کن

کز طعنه‌ی دشمنش بخستی


گه گه چه شود که از سر لطف

پیغامی و نامه‌ای فرستی


گفتم به وصال درگشایی

تو خود درِ مردمی ببستی


هشیار نمی‌شود نزاری

از غایت بی‌خودی و مستی


نظر خود را بنویسید

نظرات