شمارهٔ ۱۱۴۸: با ما به وفا یک قدم ای یار نرفتی

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

با ما به وفا یک قدم ای یار نرفتی

صد بار زبان دادی و یک بار نرفتی


یک روز هوایِ منِ مظلوم نکردی

یک شب به مراد ِ منِ بیدار نرفتی


عشاق بگویند و چو سوسن سخن آرند

در خونِ که زان نرگس ِ بیمار نرفتی


صد بار برفتی به سرِ کشته ی هجران

یک بار دگر بگذر و انگار نرفتی


تا بیش دگر گل نزند لافِ لطافت

هرگز به تفرج سوی ِ گل زار نرفتی


در قاعده ی جور و جفا هیچ خلل نیست

نیک است که باری ز سرِ کار نرفتی


قدرِ حرمِ عشق ز من پرس تو زیرا

در بادیه پای آبله در خار نرفتی


نام تو به بد عهدی اگر چند برنجی

زان رفت که با هیچ وفادار نرفتی


در بادیه ی عشق سراسیمه نزاری

ز آنی که به ترتیب و به هنجار نرفتی


نظر خود را بنویسید

نظرات