شمارهٔ ۱۱۶۶: دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

دوش آمدی و خرمن ما آتشی زدی

ام‌شب بیا و باز رهان بازم از خودی


خالی کنیم خانه ز بهرِ نزولِ دوست

لابد برون شود همه چون تو درآمدی


عشقِ تو آمد و رگِ مجنون فروگذشت

این‌جا چه جای عاقلی و جایِ بخردی


لیلی و یک کرشمه و سد طعنه ی حسود

ماییم و هیچ چون همه یک بار بستدی


دل در غمِ تو بستم و نگشاد از تو هیچ

مهرِ تو برگرفتم و در خونِ من شدی


آری نزاریا تو همه نیک بین نه بد

ور عاشقی نُطُق مزن از نیکی و بدی


نظر خود را بنویسید

نظرات