شمارهٔ ۱۱۸۸: خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات
خلافِ عهد مکن گر سرِ وفاداری
که گر خلاف کنی قصدِ جانِ ما داری
چه غصّهها ز تو و قصّهها که من دارم
دریغ اگر بنشینی و ماجرا داری
دمی زمانی روزی شبی چه میگویی
ندانمت سر این قصه کی کجا داری
هوایِ عشقِ توام در سرست و میدانم
کنم هر آینه سر در سرِ هوا داری
ترحّمی کن و خیری به جایِ من جانا
که من مریضم و تو شربتِ شفا داری
قیامتی دگرست این که سروِ قدّ ِ ترا
خوش آمدهست کمربندی و قبا داری
دو چشمِ مستِ تو یک لحظه هوشیار نیاند
معیّن است که در سر چه فتنهها داری
نه زور دارم و نه زر نزاری و زاری
روا بود که بدین زاری ام روا داری