شمارهٔ ۱۲۳۸: گر ز شیرین‌لبی کنم شوری

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

گر ز شیرین‌لبی کنم شوری

گو سلیمان عَفُو کن از موری


فرشِ سلطان عجب نباشد اگر

عار دارد ز دامنِ عوری


این که گویند دوست دوست مدار

نتوان کرد بر کسی زوری


چه کم از حسن اگر دمی بنشست

یوسفی در برابرِ کوری


کی کند شکر شکّرِ شیرین

ناچشنده ز بی‌نمک شوری


عاقبت پیل‌تن نجست از گور

گرچه تنها همی زدی گوری


باز می‌گو نزاریا که خوش است

گر ز شیرین لبی کنم شوری


نظر خود را بنویسید

نظرات