شمارهٔ ۱۳۴۷: مرا چیزهایی نمودند روی

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

مرا چیزهایی نمودند روی

که با کس نگفتند کآن را بگوی


بگفتند و گفتیم و نشنود کس

همین است معنیِ سنگ و سبوی


به جز روی او نیست رویی دگر

جزاین روی رویِ دگر نیست روی


همه جان و دل هر چه جز جان و دل

نه جان است و دل بل که سنگ است و روی


مرا مُسکراتی ست در وجد عشق

که از من مخواه آن و از من مجوی


مکن عیب بر دل بداده ز دست

که سیلاب ناگه درآید به جوی


درین بحر غُسلی به رغبت برآر

برو چرکِ نفس از طبیعت بشوی


نمی دانی ای تن فرو داده خوار

به چوگان و دورانِ محنت چو گوی


که عشق نزاری به هر شش جهات

ندا می کند از در و بام و کوی


نظر خود را بنویسید

نظرات