شمارهٔ ۱۳۶۳: دریغ عمر که بی‌هوده صرف شد هی هی

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

دریغ عمر که بی‌هوده صرف شد هی هی

من و شبی و زمانی و لحظه‌ ای بی می


به دست خود که کند با خود این که من کردم

کهای توبه‌ام آخر ز احمقی تا کی


قسم نخورده و عهدی نکرده‌ام وانک

گواه قاضی شهرست هان بپرس از وی


وجودِ من متعلّق به جام می بوده‌ست

چنان که ذرّه به نور و چنان که نور به فی


به جست و جویِ می افتاده بوده‌ام همه عمر

چو رعد کوی به کوی و چو قیس حی بر حی


گرفته شارع خم‌خانه پیش دشمن و دوست

زبان گشاده به نفرین و آفرین از پی


چه‌گونه توبه ز می کردن ای مسلمانان

ز می که قوتِ روان است و قوّت رگ و پی


همه گلابِ معنبر چکد ز ابر بهار

گر از ترشّحِ می بر صبا نشیند خوی


همه سعادتِ می‌خوارگان که کرده ستند

به دستِ جود و سخا فرشِ صیتِ حاتم طی


نزاریا چو نیی مردِ توبه مردانه

می مغانه خور و غم مخور به ادنی شی


نظر خود را بنویسید

نظرات