شمارهٔ ۱۳۹۰: ای چشم مرا تو روشنایی

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری فصل غزلیات

ای چشم مرا تو روشنایی

برخیز و بیا دمی کجایی


ما بی تو به کام دشمنانیم

شاید که به دوستان بشایی


پیغام به ما نمیفرستی

دیدار به ما نمی نمایی


هیهات اگر به رسم معهود

ناگاه شبی ز در درایی


بر پای تو سر نهم به عزّت

وز دیده کنم صدف گشایی


در غمزه ی چشم چون غزالت

آغاز کنم غزل سرایی


آتش فکنم ز آب دهقان

در خرمن زهد و پارسایی


با روی نکو نکو نباشد

بیگانه شدن ز آشنایی


مگذار که با نزاریِ زار

نامت برود به بی وفایی


نظر خود را بنویسید

نظرات