رباعیات

نوشته حکیم نزاری در دیوان اشعار حکیم نزاری

رباعیات

شمارهٔ ۱: در سایه خویش گوشه ای ده ما را شمارهٔ ۲: کردیم به ناکام بسیج ره را شمارهٔ ۳: گفتم به وصال وعده دادست مرا شمارهٔ ۴: من با که بگویم که چه افتاد مرا شمارهٔ ۵: دیریست که انتظار می داد مرا شمارهٔ ۶: ایزد که به عز و ناز پرورد مرا شمارهٔ ۷: با دل گفتم کجا شد آن حشمت ما شمارهٔ ۸: رفتی و دگر یاد نکردی از ما شمارهٔ ۹: در هیچ صدف نیست چند دردانه ما شمارهٔ ۱۰: تن بود گرو کرده جان از مبدأ شمارهٔ ۱۱: ای ذات تو مطلقا همه چون و چرا شمارهٔ ۱۲: بوی گل رز کرد مرا مست و خراب شمارهٔ ۱۳: هنگام صبوح چون درآیی از خواب شمارهٔ ۱۴: خواهم ز تو چیزی به معمایی خوب شمارهٔ ۱۵: ساقی به که سپیده بر خویش بجنب شمارهٔ ۱۶: آنجا که دل سوخته ما آنجاست شمارهٔ ۱۷: زین واقعه سیاره و افلاک بسوخت شمارهٔ ۱۸: بی‌خویشتنم و دیش یگانهٔ ماست شمارهٔ ۱۹: جان زنده دل از نسیم جانانه ماست شمارهٔ ۲۰: آنی تو که شیوه تو برگزیده ی ماست شمارهٔ ۲۱: نه در خور اوییم و نه او لایق ماست شمارهٔ ۲۲: معموری روزگار ویرانی ماست شمارهٔ ۲۳: هر دم که خیال از نظرم بگذشتست شمارهٔ ۲۴: آسوده دلی که زیر بار غم تست شمارهٔ ۲۵: محصول من از باده پرستی غم تست شمارهٔ ۲۶: از روی تو در نظر خیالی ماندست شمارهٔ ۲۷: این دست اگر چه زیر سرها بودست شمارهٔ ۲۸: گفتم که برای ما قرینی بفرست شمارهٔ ۲۹: درد سر بنده را مداوا بفرست شمارهٔ ۳۰: در مذهب عاشقان قراری دگر است شمارهٔ ۳۱: ما کافر عشقیم مسلمان دگرست شمارهٔ ۳۲: در عالم عقل مدخل عشق خوشست شمارهٔ ۳۳: هر چند که اضطراب بیش از پیش است شمارهٔ ۳۴: آب دهن و دلت اگر تاریکست شمارهٔ ۳۵: یاد تو به هر صبوح مفتوح منست شمارهٔ ۳۶: از اصل نیاز کدیه شاهی منست شمارهٔ ۳۷: جام جم سعد دین نزاری اینست شمارهٔ ۳۸: آن کس که ورای کفر و ایمان من اوست شمارهٔ ۳۹: مخموری ما ز مستی مستی اوست شمارهٔ ۴۰: آنجا که به فال نیست آزردن دوست شمارهٔ ۴۱: ای گوشت خران دنبه ارزان نیکوست شمارهٔ ۴۲: ای یار حجاب ما همه از ماییست شمارهٔ ۴۳: در دیده ی ابر این زمستان نم نیست شمارهٔ ۴۴: ای یار اگر از بدو ازل وصلی نیست شمارهٔ ۴۵: خون آمد و پیراهن چشمم بگرفت شمارهٔ ۴۶: ختمست به غمزه دلبری بر چشمت شمارهٔ ۴۷: گفتی که کی آمد و کجا بود و کجاست؟ شمارهٔ ۴۸: از دست رقیبان مخالف چپ و راست شمارهٔ ۴۹: چشم تو ز بس که کرد خون از چپ و راست شمارهٔ ۵۰: با یار بگفتم به زبانی که مراست شمارهٔ ۵۱: هر صبح که جام عشق گیرم بر دست شمارهٔ ۵۲: دیرست که خواجه مجددین از سر دست شمارهٔ ۵۳: در دامن دوستان دانا زن دست شمارهٔ ۵۴: گویند که ای زمام دل داده ز دست شمارهٔ ۵۵: ای دل چو بدو نیک جهان بر گذرست شمارهٔ ۵۶: زان روی که روی عاشقان در یادست شمارهٔ ۵۷: می گر چه که طبع تلخ، شورانگیز ست شمارهٔ ۵۸: با دیده و ره ندیده بسیار کس است شمارهٔ ۵۹: گر هیچ هدایتی کند عزمی جست شمارهٔ ۶۰: دیدار به ما نمود و در پرده نشست شمارهٔ ۶۱: کفر از سر زلفین تو در عین حق است شمارهٔ ۶۲: بیداد ز عقل و خرد و هوش و دل است شمارهٔ ۶۳: تشنیع که می زنند بر من چهار است شمارهٔ ۶۴: خودین چه کند چون نظرش کوتاه است شمارهٔ ۶۵: در هر دوری عاشق و معشوقی هست شمارهٔ ۶۶: گوید به من که چونی و حالت چیست شمارهٔ ۶۷: بس خلق که بر آمده (و) رفته گریست شمارهٔ ۶۸: من مستم و مستی من از بی خبریست شمارهٔ ۶۹: دیر آمد و زود برفت و ما را بگذاشت شمارهٔ ۷۰: جل صبح خمیر خاک آدم که سرشت شمارهٔ ۷۱: زان طایفه نیستم که نازم به بهشت شمارهٔ ۷۲: ای مطلع آفتاب رخشان، رایت شمارهٔ ۷۳: ایزد به تو زینت جهانبانی داد شمارهٔ ۷۴: هر دم زدنی فلک دگرگون گردد شمارهٔ ۷۵: هر لحظه دمم غمت فرو می‌بندد شمارهٔ ۷۶: هر کز تو برید، کی کجا پیوندد؟ شمارهٔ ۷۷: ما را غم تو زیر و زبر می دارد شمارهٔ ۷۸: ای شمس سرت میل به پستی دارد شمارهٔ ۷۹: جانست شراب ترک جان نتوان کرد شمارهٔ ۸۰: گر عزم شرایع و سن خواهم کرد شمارهٔ ۸۱: آمد به برم یار و شبیخون آورد شمارهٔ ۸۲: آن روز نگر که جان کم تن گیرد شمارهٔ ۸۳: سودای تو دست در گریبانم زد شمارهٔ ۸۴: بزمی است که اهل دل چنین جا باشد شمارهٔ ۸۵: آنرا که سر و دل ملامت باشد شمارهٔ ۸۶: از دوست مرا وانگری بس باشد شمارهٔ ۸۷: یک نکته گر از لفظ مقدس باشد شمارهٔ ۸۸: پیوند حقیقی کشش جان باشد شمارهٔ ۸۹: می آینه‌ی خاطر رخشان باشد شمارهٔ ۹۰: بارم که به خُلق و خَلق نیکو باشد شمارهٔ ۹۱: با ما نه جهنم و نه مینو باشد شمارهٔ ۹۲: کُنجی که درو گنج الهی باشد شمارهٔ ۹۳: روزی که مرا از تو جدایی باشد شمارهٔ ۹۴: کی همچو تو مریم آستینی باشد شمارهٔ ۹۵: بر من به سر از عمر چنین خواهد شد شمارهٔ ۹۶: ای عقل چرا زبون دل باید شد شمارهٔ ۹۷: می‌ترسم از آن خط که جهان در تو کشد شمارهٔ ۹۸: ای دل سر و کارت ار چه بی‌سامان شد شمارهٔ ۹۹: این ره روشن مرا ز انفاس تو شد شمارهٔ ۱۰۰: می ده که ز جانم رمقی بیش نماند شمارهٔ ۱۰۱: آن به که ز روزگار نیکی ماند شمارهٔ ۱۰۲: دروازه‌ی روزگار اگر بربندند شمارهٔ ۱۰۳: در حلقه عشق هر که را جا کردند شمارهٔ ۱۰۴: ای یار به تو گر دگری بفرستند شمارهٔ ۱۰۵: مهر و مه اگر مهر نگینت بوسند شمارهٔ ۱۰۶: این دم همه کس را نبود تا که زند شمارهٔ ۱۰۷: آن‌ها که همیشه در قیامت باشند شمارهٔ ۱۰۸: با ما نه کند مگر از آنها که کند شمارهٔ ۱۰۹: عشقی که چو عشق ماست نقصان نکند شمارهٔ ۱۱۰: ناهید زرشک پیرهن پاره کند شمارهٔ ۱۱۱: هر جا که گدایی و شهی خواهد بود شمارهٔ ۱۱۲: آن کو زمی شبانه مخمور بود شمارهٔ ۱۱۳: در فطرت من گر گل و گر خار بود شمارهٔ ۱۱۴: هرگز دل من زبخت خشنود نبود