بخش ۲ - حکایت: به تبریز دیدم جوانی سخی

نوشته حکیم نزاری در ادب نامه حکیم نزاری فصل باب یازدهم - در تمهید معذرت از گناه و کیفیّت آن

به تبریز دیدم جوانی سخی

که میخواندنش مشایخ اخی


ز بیرون شهرش مقامات بود

به خدمت ملازم در اوقات بود


به یک موضعش خانقه ساخته

به درویش و محتاج پرداخته


ز دیگر طرف داشت میخانه ای

طرب را بر آورده کاشانه ای


لب حوض،روی چمن،پای بید

سراسر گل و سبزه بر مرز و خوید


مقامی خوش القّصه و جای من

فروشد به گنج طرب پای من


در آمد به اخلاص باری چنان

که پیشم فدا کرد پیوند جان


پسر را بیاورد و پیشم کشید

که مهمان نخواهم دگر چون تو دید


جگر گوشه ای بود بس دلپذیر

ازو در پذیرفتمش ناگزیز


جوانی خردمند و شایسته بود

به خدمت میان بسته پیوسته بود


زِهر در حکایت در انداختی

زِ هر باب فصلی بپرداختی


نظر خود را بنویسید

نظرات