باب چهارم
نوشته سعدالدین وراوینی در مرزبان نامه سعد الدین وراوینی
باب چهارم
در دیوِ گاو پای و دانایِ دینی: ملک زاده گفت: در عهودِ مقدّم و دهور متقادم دیوان که اکنون روی در پردهٔ تواری کشیدهاند و از دیدهای ظاهربین محجوب گشته، آشکارا میگردیدند و با آدمیان ا
داستانِ پسرِ احولِ میزبان: دستور گفت : شنیدم که وقتی مردی بود جوانمرد پیشه ، مهمان پذیر ، عنانگیر، کیسه پرداز، غریب نواز؛ همه اوصافِ حمیده ذاتِ او را لازم بود مگر احسان که متعد
داستانِ مردِ مهمان با خانه خدای: دستور گفت: شنیدم که برزیگری بود، شبی از شبهایِ زمستان که مزاجِ هوا افسرده بود و مفاصلِ زمین درهم افشرده، سیلان
داستانِ موش و مار: گاوپای گفت: شنیدم که وقتی موشی در خانهٔ توانگری خانه گرفت و از آنجا دری در انبار برد و راهی به باغ کرد و مدتها به فراغِ دل و نشاطِ طبع در آنجا زندگا
داستانِ بزورجمهر با خسرو: دستور گفت: شنیدم که بزورجمهر بامداد بخدمت خسرو شتافتی و او را گفتی: شبخیز باش تا کامروا باشی. خسرو بحکم آنک بمعاشرت و معاقرت در سماعِ اغانی و اجتماع
مناظرهٔ دیو گاوپای با دانای دینی: روز دیگر که سلاثهٔ صبحِ بام از مشیمهٔ ظلام بدر آمد و کلالهٔ شام از بناگوشِ سحر تمام باز افتاد، گاوپای با خیلِ شیاطین بحوالیِ آن موضع فرو آمد و جما