باب نهم

نوشته سعدالدین وراوینی در مرزبان نامه سعد الدین وراوینی

باب نهم

در عقاب و آزاد چهره و ایرا: ملک‌زاده گفت: شنیدم که در حدودِ آذربیجان کوهیست ببلند نامی و انواعِ نبات و نوامی مشهور، اجناسِ وحوش و طیور از فضای هوا و عرصهٔ هامون در معاطف دامنِ او داستان ماهی و ماهی خوار: ایرا گفت که مرغکی بود از مرغانِ ماهی‌خوار؛ سال‌خورده و علوّ سنّ یافته؛ قوّتِ حرکت و نشاطش در انحطاط آمده و دواعیِ شکار کردن فتور پذیرفته. یک روز مگر داستانِ راسو و زاغ: ایرا گفت: آورده‌اند که در مرغزاری که صبّاغِ قمر در رستهٔ رنگرزانِ ریاحینش دکّانی از نیل و بَقَم نهاده بود و عطّار‌ِ صبا در میانِ بوی‌فروشانِ یاسمن و ن داستانِ پیاده و سوار: راسو گفت: شنیدم که وقتی مردی جامه‌فروش، رزمه‌ای جامه دربست و بر دوش نهاد تا به دیهی برد فروختن را. سواری اتّفاقاً با او همراه افتاد. مرد از کشیدنِ پشت شرح آیینِ خسروانِ پارس: ایرا گفت : شنیدم که صاحب‌اقبالی بود از خسروانِ پارس که خصایصِ عدل و احسان بر وفورِ دین و عقلِ او برهانی واضح بود، پادشاهی پیش‌بین و نکو‌آیین و نیک‌اند رسیدن آزادچهر بمقصد و طلب کردنِ یهه و احوال با او گفتن: آزادچهر ایرا را بجایگاهی معیّن بنشاند و خود بطلب یهه که اگرچ بصورت خرد بود ، متانت بزرگانِ دولت داشت و بخرده‌شناسیِ کارها از صفت کوهی که نشیمن‌گاهِ عقاب بود و شرحِ مجلسِ او: چون آنجا رسید، چشمش بر کوهی افتاد به بلندی و تندی چنان که حسِّ باصره تا بذروهٔ شاهقش رسیدن، ده‌جای در مصاعدِ عقبات آسایش دادی و دید اتّصال آزادچهره بخدمتِ پادشاه و مکالماتی که میان ایشان رفت: آزادچهره درآمد ، مرقّعی چون سجّادهٔ بی زینتِ صوفیانه از فوطهٔ شابوری و عتابی نشابوری چست در بر کرده، متحلّی بتأدیبِ ذات رجوعِ آزادچهره بخدمتِ شاه و ایرادِ نصایح: آزادچهره روزِ دیگر بخدمت پیوست صبیح‌الوجه ، نجیح‌السّعی ، وضیّ المنظر ، مقضیّ‌الوطر ، بساطِ ثنا بگسترانید و دعا بآسمان اجابت رسانید و گفت وصیّتِ آزادچهره و ختم کتاب: آزادچهره گفت : حقّ را، عَزَّ اسمُهُ وَ تَعَلَی ، دو کار فرمایست بر عمارتِ دو سرای گماشته یکی عقل و دیگر شرع؛ اگر خواهی که هر دو سرای معمور باشد، زیردس داستانِ مردِ باغبان با خسرو: آزادچهر گفت : شنیدم که روزی خسرو بتماشایِ صحرا بیرون رفت، باغبانی را دید مردی پیر سالخورده، اگرچ شهرستانِ وجودش روی بخرابی نهاده بود و آمد شدِ خبر گیر