شمارهٔ ۸۲ - سفر اشک: اشک طرف دیده را گردید و رفت

نوشته پروین اعتصامی در دیوان اشعار پروین اعتصامی فصل مثنویات، تمثیلات و مقطعات

اشک طرف دیده را گردید و رفت

اوفتاد آهسته و غلتید و رفت


بر سپهر تیرهٔ هستی دمی

چون ستاره روشنی بخشید و رفت


گرچه دریای وجودش جای بود

عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت


گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید

قیمت هر قطره را سنجید و رفت


من چو از جور فلک بگریستم

بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت


رنجشی ما را نبود اندر میان

کس نمیداند چرا رنجید و رفت


تا دل از اندوه، گرد آلود گشت

دامن پاکیزه را بر چید و رفت


موج و سیل و فتنه و آشوب خاست

بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت


همچو شبنم، در گلستان وجود

بر گل رخساره‌ای تابید و رفت


مدتی در خانهٔ دل کرد جای

مخزن اسرار جان را دید و رفت


رمزهای زندگانی را نوشت

دفتر و طومار خود پیچید و رفت


شد چو از پیچ و خم ره، با خبر

مقصد تحقیق را پرسید و رفت


جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم

میوه‌ای از هر درختی چید و رفت


عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت

گوش داد و جمله را بشنید و رفت


تلخی و شیرینی هستی چشید

از حوادث با خبر گردید و رفت


قاصد معشوق بود از کوی عشق

چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت


اوفتاد اندر ترازوی قضا

کاش میگفتند چند ارزید و رفت


نظر خود را بنویسید

نظرات