۰۲ - در به روی غمگساران بستهایم
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه
در به روی غمگساران بستهایم
پس به مهمانیّ غم بنشستهایم
گرگِ غم ، ما را به نوبت میبرد
پیش چشم ما ، یکی را میدرد
ما چنین ، آسوده مشغول چرا
چشم ما عبرت نمیگیرد چرا؟
لشگر ظلمش به هر جا تاخته
از جهان ، ماتمسرایی ساخته
هر کجا ، لبخندِ بر لب دیده است
بر زوال عیش او خندیده است
کس نمییابی که از غم ، زار نیست
زین همه مؤنس ،یکی غمخوار نیست (۱)
کس نمیپرسد ز حالِ دیگری
کو برای این سخنها مشتری؟!
هر که در گردابِ اندوهی ، غریق
چشم بر ساحل ، به امّید رفیق
در مصافِ غم ، چو غافل از همیم
تک به تک ، مغلوب جنگ با غمیم
گر به دلهامان نباشد اتحّاد
خاکِ ما را میدهد گردون به باد
گر دو تَن باشند با هم یکصدا
بهتر از صد تَن و دلهاشان جدا
****
اُف ازین دوران بیمعیار ما (۲)
تُف بر این دنیای نکبتبار ما
گر چه انسان از بَدی خیری ندید
پس چرا با اشتیاق آن را گزید؟
ای مُروت از جهان کِی گم شدی
کِی نهان از دیدهٔ مردم شدی؟
دستگیری از ضعیفان ، باب نیست
هیچ چیزی چون شرف ، نایاب نیست
روزگار ِ قحط انسانیّتست
آدمی از کار خود ، در حیرتست
قرنِ اشک و قرنِ آه و قرنِ خون
قرنِ مقبولیت جهل و جنون
ذاتِ حق ، از خلقتِ انسان خجل
از سیاهیهایمان شیطان خجل
****
از چه دائم قائمی بهر صلات (۳)
دست کن در جیب خود بهر زکات
خود به عُمر خود نگفتی ای دغل
نوبتی ، حی علی خیرالعمل
دل به بازار و تَـنَت اندر سجود
از چه میسازی پلی آنسوی رود؟ (۴)
گو چه حاصل گشتت از تسبیح و دلق؟
غیر قهر خالق و نفرین خلق
از چه میکاری ، چو دانی نَدرَوی؟
از چه میپرسی؟ چو پاسخ نشنوی؟
گر که شیطان ایستاده پشت در
پنجره بستن ، کِیات دارد ثمر
****
لاف آزادی و پا در سلسله؟ (۵)
زن نشد با خواب دیدن حامله! (۶)
شادمان هستی که آخر یافتی
شاد شو ، روزی اگر دریافتی
ارث و عاداتیست ، دین و مذهبت
شد به تقلیدی ، هدر روز و شبت
اشکِ تو بر دین ، نه از دلسوزی است
گریهٔ طفل ، از برای « روزی » است
****
دُنبه را با گرگ خوردی در خفا
حال ، گِریی با شبان بینوا ؟!
تا که نانی چربتر آری به کف
از کَفَت گم گشت وجدان و شرف
****
گر ز سهمت ، بیشتر یابی زری
باقی آن هست ، حقّ دیگری (۷)
دانی آن خط ، بین گندم بهر چیست؟
نیمی از تو ، نیم سهم دیگریست
« بر سر هر لقمه بنوشته ، عیان
کز فلان ابن فلان ابن فلان » (۸)
****
وصلهها بر جامهٔ دین ملحق است
از ریا ، بازار دین پُر رونق است
کار کردند و نکردندی ریا
ما ریا کردیم بر ناکردهها
قبلههامان ، حجرههای صیرفی (۹)
سُبحههامان دانههای اشرفی (۱۰)
نذرها کردیم بر نام امام
تا میان خلق ، درجوییم نام
خرجها دادیم در روز عزا
اندکی از مال دزدی و دَغا (۱۱)
کِی به خانه ، جُز به قدر روزنی؟
دیده از خورشید بیند روشنی
از حقیقت ، نزد قومی سودجو
جز خرافاتی اگر مانده ، بگو؟
***********
۱ - این مصرع را می توان به این شکل هم سرود: یک گُل شادی درین غمزار نیست
۲ - اُف: کلمهایست که بهنگام اظهار نفرت به کار برده میشود. (فرهنگ فارسی معین ) - اف بر تو - اف بر من
۳ - قائم: ایستاده - برخاسته
۴ - پلی آنسوی رود ساختن: کنایه به عملی است بیفایده و بیمصرف.
۵ - سلسله: بند - زنجیر
۶ - مَـثَلی در بین مردم برخی کشورها هست که میگوید: زن ، با خواب دیدن حامله نخواهد شد. یعنی امری خیالی به واقعیت تبدیل نمیشود.
۷ - به تو بیش از تو گر زری دادند
دان که از بهر دیگری دادند ( اوحدی مراغهای )
۸ - بیت از مثنوی مولاناست.
۹ - صیرفی: صراف
۱۰ - سبحه : تسبیح - هنگام ذکر ، بجای دانههای تسبیح که مُدام با انگشتانمان میشماریم ، سکههای زر را جایگزین کردهایم .
۱۱ - دغا: دغل کاری - ناراستی