۱۸ - تا به آن روزی که دندان داشتی

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


تا به آن روزی که دندان داشتی

از نداری ، حسرتِ نان داشتی


سفره‌ات آنگاه بوی نان گرفت

کاین فلک ، آن نعمتِ دندان گرفت


بر جهان و وعده‌هایش دل مبند

وای بر تو ،خواب غفلت تا به چند


حاصل دنیا سراسر درد و رنج

این خرابه ، مار دارد جای گنج! (۱)


هرکه را بینی ز دارا و ندار

خون به دل دارد ز دست روزگار


گر که نالان ، هم فقیر و هم غنی‌ست

من ندانم این جهان بر کام کیست؟


****


قرص ِ نانی هست بر خوانِ جهان

عده‌ای حسرت به دل بر گِرد آن


هر کسی امّید آن دارد مگر

سیر گردد زین غذای مختصر


ماحضر اندک و گشنه بی‌شمار (۲)

صحن این سفره محل کارزار


این یکی با زور و آن یک با حیَل (۳)

بهر کسب لقمه‌ای اندر جدل


آنکه سهمی یافت ، شد طماع‌تر

چنگ زد تا بیشتر یابد مگر


****


کس ز جوی این فلک ، آبی نخورد

یا در آن جو غرقه شد یا تشنه مُرد


هر که با نَـرّاد دنیا شرط بست

مُهره‌اش از شِشدر حیرت نرَست (۴)



***********


۱- اعتقادی هست که گنج درخرابه‌هاست و هر جا گنج است ماری در کنار آن خفته است.


ای طالب گنج و گهر از مار میندیش


گنج و گهر آن برد که از مار نترسد


-----


...گنج بی‌مار و گل بی‌خار نیست


۲ - ماحضر : طعام ناچیز


۲ - گشنه: گرسنه


تا شود او سیر از این گشنگی


گفت دیوانه مکن آخر سگی ( عطار )


۳ - حیَل : حیله - نیرنگ و فریبکاری


۴ - در بازی تخته نرد به وضعیتی گفته می‌شود که یکی از بازیکنان ، شش خانه مقابل مهره‌های حریف را گرفته باشد و او نتواند مهره‌های خود را حرکت دهد.


تعبیری‌ست برای بسته بودن راه خروج و نجات.



نظر خود را بنویسید

نظرات