۲۱ - بوالحسن نامی ، سفیه و بدخصال

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


بوالحسن نامی ، سفیه و بَدخصال (۱)

گفت با بُهلول ، کای صاحب کمال (۲)


گو چه گوید ، عقل دوراندیش تو؟

دُمّ سگ بهتر بُـوَد یا ریش تو؟!


گفت:‌‌ گر جَستم ز پُل‌ ،‌ این ریش من (۳)

ور نجَستم ، دُمّ سگ باشد حَسَن! (۴)


****


همچو مو باریک و چون شمشیر ، تیز

پل برای رَد شدن باشد عزیز!


پل اگر اینست و این شرط و شروط

کس نماند ایمن از بیم سقوط


جانِ من ، این سختگیری بهر چیست؟

اندکی اغماض ، رسم دلبریست (۵)


من که نتوانم ازین پل بگذرم

یا دهی بالم که از آن بپّرم (۶)


یک وجب ، پهنای پُل را کُن فزون (۳)

تا کسی از آن نگردد سرنگون!



***********


۱ - سفیه: نادان - احمق


۲ - بهلول بن عمرو الصیرفی معروف به بهلول مجنون. وی در حدود ۱۹٠ هجری قمری در گذشت. وی از « دیوانگان عاقل » خوانده شده و دارای سخنان شیرین است.


۳ - پل صراط


۴ - حَسَن: نیکو - خوب و ضمنا اشاره‌ایست کنایه آمیز به نام بوالحسن!


۵ - اغماض: چشم پوشی - گذشت


۶ - تلفظ صحیح لغت پریدن به دو شکل… « رای » مشدد و بدون تشدید است:


بدو گفت از ایدر برو تا به مَرو


بدانسان که در باغ پرّد تذرو (فردوسی)


وز آنجایگه خیره شد ناپدید


هش و رای او همچو مرغان پرید (فردوسی)


در این مصرع ، فعل… برپریدن استفاده شده که به معنای پریدن است .


چنان برپریدند ازآن جایگاه


که از سایه شان دیده گم کرد راه (فردوسی)


اما چون امروزه ، لغت برپریدن چندان متداول نیست ، این فعل… را به شکل… « بپرم » آوردم که بنا به ضرورت وزن باید تشدید بر روی حرف « پ » قرار بگیرد .



نظر خود را بنویسید

نظرات