۲۲ - قاضی شهری به بی‌عقلی مَـثَل

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


قاضی شهری به بی‌عقلی مَـثَل

جهل او بی‌نقص و عدلش در خلل (۱)


کس نرفتی سوی دیوان قضاش (۲)

تا ز حق‌جویی نیفتد در بَـلاش


رأی او در داد‌بخشی ، بی‌بدیل

حکم او در دادخواهی ، زین قبیل:


ظالم و مظلوم را ، بی‌چون و چند

هر دو را یکسر فرستادی به بند!


شرطِ آزادی ، چنین بگذاشتی

تا زمانی که نمایند آشتی! (۳)



***********


۱ - خلل: نقصان - عیب - تباهی


۲ - دیوان قضا: دستگاه قضاوت - دادگستری


۳ - هر دو طرف دعوا را به زندان می‌فرستاد و حُکم آزادی آن‌ها را به این امر مشروط می‌کرد که باید با همدیگر آشتی کنند !



نظر خود را بنویسید

نظرات