۲۴ - هر نِدا را نیست ، امّید جواب

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


هر نِدا را نیست ، امّید جواب

هر دُعا ، باران نیارد از سحاب


گر دعای طفل بودی کارگر

از معلم‌ها نمی‌ماندی اثر!


گر دعاها جمله می‌شد مستجاب

دیده‌ای از غم نمی‌گشتی پُر آب...


حرفِ « نه » ، در دفتر خلقت نبود

نعمت دنیا کم از جنّت نبود


با دلی خوش ، یار در آغوش یار

خُفتی از کوریّ چشم روزگار


کس خبر ، از شام هجرانی نداشت

عاشقی هم ، روز پایانی نداشت


سینه‌ای از سوز دل ، در خون نگشت

کس ز عشق لیلی‌ای ، مجنون نگشت


بلبلی ، بیداد گلچینی ندید

گلبُنی را باد غارتگر نچید


جامهٔ ماتم ، کسی بر تن نکرد

بغض ِ اشکی در گلو شیون نکرد


باغبان دهر ، تخم غم نکاشت

نوبهار عمر ، پاییزی نداشت


دانهٔ رَنجی در این عالم نرُست

غم ، نشان از غمسرای دل نجُست


دیدهٔ حسرت کسی بر در ندوخت

جانی از دوری جانانی نسوخت


سُست ، هرگز عهد و پیمانی نشد

پاره از هجران ، گریبانی نشد


این فلک ، از حَدّ خود بیرون نرفت

تیر آهی جانب گردون نرفت


در جهان ، افسونِ شیطانی نماند

بلکه اصلا چرخ گردانی نماند



***********



نظر خود را بنویسید

نظرات