۲۹ - شکوهها دارم من از جُور فلک
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه
شِکوهها دارم من از جُور فلک
جرئتی کو تا بگویم یَک به یَک؟ (۱)
این فلک ، بنشسته دور از دسترس
در کمینگاهش ، نیندیشد ز کس
آه و نفرین در دل او بیاثر
داد اگر خواهی ازو ، کو دادگر؟
در جوالش ، پُر ز سنگ فتنه است
سهم هر جُنبنده ، در آن کیسه هست
گاه با سنگی سَر این بشکنَد
گاه ، داغی بر دل آن میزنَد
میکُشد بیجُرم و کس را زَهره کو
تا که دادِ خویش بستاند از او
نه به کس مِهری ، نه با کس دشمنی
خشک و تر سوزد به هر جا خرمنی
سینهٔ مَرد و زن و پیر و جوان
شد به بازی ، تیر قهرش را نشان
زاهد و فاسق و یا مَستور و مست (۲)
کس ز زخم تیغ خونریزش ، نَرَست
صحن ِ گیتی ، جمله قربانگاه اوست
بالسویه پیش او ، دشمن و دوست (۳)
نیست بر پای اسیرانش ، رَسَن (۴)
نیست « زخمی » ، کشتگانش را به تن
آن اسیرش ، بستهٔ زنجیر نیست
وین قتیلش ، کُشتهٔ شمشیر نیست (۵)
تیغ و بَندش ، هر دو پنهان از نظر (۶)
نام اینها را قضا خوان یا قَـدَر
***********
۱ - تلفظ صحیح این کلمه با فتحه « ی » است. هنوز در کشورهایی مثل تاجیکستان که به تلفظ کلمات فارسی به صورت اصیل ، مقیدند ، این کلمه را با فتحه « ی » ادا میکنند.
حافظ میفرماید:
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک
چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
۲ - مستور: پاکدامن
۳ - بالسویه: بهطور یکسان و برابر
۴ - رَسَن: طناب - بند. در اینجا به معنای رشتهای برای بستن پای زندانی آمده است.
۵ - قتیل: مقتول - کشتهشده
۶ - تیغ و بند: شمشیر و زنجیر