۳۵ - گر نداری در دهان دندانِ تیز

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


گر نداری در دهان ، دندان ِ تیز

یا که پایِ چابکی بهر گریز


با سگان ، لطف و مدارا پیشه کُن

وز گزیدن‌هایشان اندیشه کُن (۱)


****


یک دو « گُرگانه » ز من پندی شنو !

پندهای بی‌همانندی شنو:


گر به مهمانی‌ّ گرگی می‌روی

سگ ببر همراه تا ایمن شوی


****


گر فلک دادست بر گرگی ، زمام (۲)

ناگزیری تا به او گویی سلام


****


گرگ را آموز ، درس ِ دوختن

کو دریدن داند و جان سوختن


****


گر بریزد گرگ را دندان ، چه سود

ذاتِ مذمومش همان باشد که بود (۳)



***********


۱ - اندیشه کردن: بیمناک بودن - نگران بودن


۱ - گزیدن: گاز ‌گرفتن - دندان گرفتن


سگی پای صحرا نشینی گزید (بوستان سعدی)


۳ - زمام: افسار - دهنه . مجازا به معنای اختیار . زمام دار یعنی صاحب حُکم و اختیار


۲ - مذموم: زشت - ناپسند



نظر خود را بنویسید

نظرات