۳۷ - مردی اسب خویش را گم کرده بود
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه
مردی اسبِ خویش را گم کرده بود
شک به اسبِ شخص دیگر بُرده بود
ادعا میکرد کآن اسبِ من است
دعویاش هم استوار و مُتقَن است (۱)
آن یکی گفتش: دلیلی گو دُرُست
بعد از آن ، شو مُدعی کاین اسب توست
مرد گفتا گر به دقت بشنوید
آنقَـدَر گویم که تا قانع شوید!
میشمارم بر شما چندین دلیل
جملگی هم مُستند ، از این قبیل:
اسب من هم ، مثل این قبراق بود
در میان همگنانش طاق بود (۲)
مرکبی رهوار بود و خوشلگام (۳)
خوشخوراک و خوشادا و خوشخرام
یال او مشکی و دُمّ او دراز
بین اسبان دگر گردنفراز (۴)
ادعاهایم نه بر حدس و ظن است
این نشانیها که دادم روشن است!
باز اگر خواهید برهانی دگر؟
همچنان دارم دلایل خوبتر:
گر چه شبها خوابِ کافی میکند
گه میان روز ، چُرتی میزند
عادتًا هم ، در همه ایام ِ ماه
اشتهای وافری دارد به کاه !....
****
مرد را گفتند از جنسش بگو
تا که آب رفته را آری به جو
این دلایل پیش ما بیپایه است
گریهٔ کودک به گوش دایه است (۵)
****
پس پَـلاسی روی اسب انداختند
عورتش ، از چشم ، پنهان ساختند (۶)
چون که آوردندش از آغُل بُرون
بهر بر پا کردن این آزمون
مُدّعی گفتا که اسبم نَر بُـوَد
مرکبی توفنده چون صَرصَر بُـوَد (۷)
در دویدن ، رخش ِ رستم ، هیچ نیست
در جهیدن ، نمرهاش از بیست ، بیست ! (۸)
در جسارت ، کُن قیاسش با پلنگ
در رشادت؟ صبر کُن تا وقت جنگ ! (۹)
****
اسب را برداشتند از رُخ نقاب
پیش چشم خاص و عام و شیخ و شاب (۱٠)
چون عیان شد آنکه حیوان ماده است
مرد گفتا: شبههای رُخ داده است...
شُکر ِ حق و ز کوری چشم حسود
اسب من هم آنقَـدَرها نَر نَبود !
***********
۱ - مُتقَن: استوار - محکم
۲ - همگنان: همجنسان و کسانی که با همدیگر رتبه و درجهٔ برابر دارند.
۲ - طاق: بی مانند - یگانه - بینظیر
۳ - خوشلگام: مقابل بدلگام - رام - غیرسرکش.
۴ - گردن فراز: سربلند - ممتاز
۵ - معمولاً دایه به مهربانی مادر نیست و گریه کودک احساساتش را چندان تحریک نمیکند.
۶ - عورت: اندام تناسلی
۷ - صرصر: باد تند. در فارسی اسب تندرو را به آن تشبیه کنند.
۸ - معنای بیت: این اسب در دویدن ، سریعتر از رخش رستم و در جهیدن از موانع ، نمرهاش بیست است !
۹ - معنای بیت: جسارت این اسب ، از پلنگ بیشتر است و رشادت او را باید در صحنه جنگ ببینید !
۱٠ - شیخ و شاب: پیر و جوان