۴۴ - احمقی ، خوابیده می‌نوشید آب

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


احمقی ، خوابیده می‌نوشید آب

عاقلی گفتش: که ای خانه خراب! (۱)


خود ندانی هر که آب اینگونه خورد

پای‌بست عقل او را آب بُرد؟ (۲)


گویمت پندی و مشنو سَرسَری

خیز و بنشین ، گر که آبی می‌خوری


گر کنون اندرز من را نشنوی

رفته رفته گول و کودن می‌شوی


قُـوَّت عقل تو کم‌کم کم شود

صافی اندیشه‌هایت خم شود !


عاقبت ، روزی تو را هوش و حواس

می‌شود مُختل ز بنیان و اساس


مرد ابله گفتی‌اش: این عقل چیست؟

این که گویی ، بلکه چیز بهتریست!


دارد اَر قُـوَّت ، بُـوَد هم چون عسل

در دِه ما پس نمی‌آید عمل


من به هر شکلی توانم خورد آب

ایستاده یا نشسته یا به خواب


اینکه چیزی نیست ، گه گاهی دَمَر

آبی از چشمه بنوشم همچو خر


مرد گفتش ، بگذر از این عقل و هوش

خوش بخواب ، آسوده آب خود بنوش!


****


کُن رها ، چاهی که آبش خشک شد

و آسمان را ، گر سحابش خشک شد (۳)


این جهان ، احمق چرا پرورده است؟

حیف از آن نانی که این خَر خورده است!


سَر چو گوری ، مغز چون میّت در آن

مُرده بیش از زنده بینی در جهان


آن سَری کاندر درونش عقل نیست

سر مخوانش کان کدوی تنبلیست (۴)


با شتر ، اندر جوالی خُفتنت (۵)

بهتر از پندی به ابله گفتنت


گر که می‌خواهی نیابی دردسر

از سر تفهیم نادان در گذر


نکتهٔ معقول با ابله مگو

ورنه بشنو حرفِ مفت و های و هو


در پی توجیه هر نادان مباش

چون شوی عاجز ز امّا و چراش


وصفِ آیینه به نابینا مکن

سعی باطل ، کوشش بیجا مکن


بر نهنگ از پهنهٔ دریا بگو

ماهیانِ حوض را از آبِ جو



***********


۱ - خانه خراب: بدبخت - دشنام‌گونه‌ای است که گاه از روی شفقت و گاه از روی خشم گویند. ( لغت نامه دهخدا )


۲ - پای‌بست: اساس - پی - بنیان


۳ - سحاب: ابر


۴ - کس از سر بزرگی نباشد به چیز کدو سر بزرگ است و بی مغز نیز (سعدی)


کدوی تنبل ؛ گونه ای کدو که بزرگ و کروی است.


۵ - جوال: کیسهٔ بزرگ ساخته شده از پارچهٔ خشن و یا ضخیم



نظر خود را بنویسید

نظرات