۵۲ - ای فلک ، نعمت به من ده بی حساب

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه


ای فلک ، نعمت به من دِه بی‌حساب

هر دعای بنده را کُن مستجاب


نوبتی ، رحمت به حال ِ بنده کُن (۱)

بنده را از لطف خود شرمنده کُن


صد هزاران دل کُنی ریش و پریش

یک نفر را کُن دعاگو بهر خویش!


لعنت و آهِ مرا بر جان مَخَر

چشم ، بر هم نِه و از من درگذر


کُن برای خویش ، کسب آبرو

بس نباشد بر تو نفرین و تُفو؟ (۲)


از چه هستی در پی آزار من؟

یک دو روزی خور غم و تیمار من (۳)


حُکم داری پرّ و بالم بشکنی

نه که از بُن ریشه من برکَنی


تو ندانی فرق سَر را با کلاه؟!

کیفرت افزون شد از حدّ گناه


یک تن از اعمال تو دلشاد نیست

کس ز زنجیر غمت آزاد نیست


روز و شب بنشسته‌ای اندر کمین

تا که دل‌ها را کنی زار و غمین


ظلم خود ، کم کن به جان ِ مردمان

کز ستبری ، پاره گردد ریسمان (۴)


هر چه کردی پیش ازین ، دیگر مکن

بیش ازین چشم خلایق تَر مکن



***********


۱ - نوبتی: یک بار - یک مرتبه - باری


۲ - تفو: تُف ، در مقام تحقیر و سرزنش دربارۀ کسی می‌گویند . ز شیر شتر خوردن و سوسمار عرب را بجایی رسیدست کار که تاج کیانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردان ، تفو ( منسوب به فردوسی )


۳ - تیمار: غم - اندوه


غم و تیمار کسی را خوردن: غمخواری و دلسوزی کردن: هر که او انده و تیمار تو نگزیند تو به خیره چه خوری انده و تیمارش ( ناصرخسرو )


۴ - ریسمانِ آویخته ، هر چه بلندتر و ضخیم‌تر باشد ، وزن بیشتری خواهد داشت و قاعدتاً می‌تواند به دلیل ازدیاد وزنش ، باعث پاره شدن خود شود. لذا ضخامت ریسمان ، همیشه موجب استواری آن نیست.


ظلم بیش از اندازه هم می‌تواند ، موجبات طغیان مردم و نتیجتاً هلاکت ظالم را فراهم آورد.



نظر خود را بنویسید

نظرات