۸۱ - نیکمردی در دفاع از میهنش
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل مثنوی گرگ نامه
به مهندس حمیدرضا محمدی
نیکمردی در دفاع از میهنش
جنگها کردی علیه دشمنش
داده بود از دست ، هر دو پای خویش
تا رسد بر مقصد والای خویش
سالها بگذشته بود از ماجرا
آن مصائب رفته بود از یادها
تا که روزی کودکش پرسید ازو
ای پدر جان ، گو که پاهای تو کو؟
تو چرا پایی نداری همچو من؟
پس چه کردی هر دو پای خویشتن؟
****
مَرد ، اندیشید گر گوید ز جنگ
یا دهد شرحی برای نام و ننگ
یا بگوید چیست ناموس و شرف
یا چه باشد مرگ در راه هدف؟
یا به او گوید که این پاهای من
رفته در راه حراست از وطن (۱)
بچه کِی فهمد معانیّ بلند؟
میکند بر هر جوابی چون و چند
گر سؤال خویش را گیرد جواب
لیکن از جهلش نمیگردد مجاب
هر جواب آرد سؤال دیگری
وین تسلسل را نباشد آخری (۲)
لاجرم گر پاسخ او را دهد
جهل ِ دیگر بر سر جهلی نهد
پس چنین دادی جوابِ طفل خُرد:
بچه جان! پاهای من را گرگ خورد
****
گاه باید در جواب مردمان
پاسخی گویی به قدر فهمشان
چون که بیش از درکشان گویی جواب
پس بیفزایی حجابی بر حجاب
***********
۱ - حراست: نگهداری - مراقبت - نگهبانی
۲ - تسلسل: پیوستگی - توالی