۱ - نظاره
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل غزلیات
شبی ز روزن گیتی ، گرَت نظاره کنم* (۱)
به چشم عالمیان رازت آشکاره کنم
چنان گداخت ز عشقت تنور ِ سینهٔ من
که داغ بر دل خورشید ، زین شراره کنم
قبول « بار امانت » چه اشتباهی بود
نکردم آنکه در این باره ، استخاره کنم (۲)
رسیدهام به مقامی ز لطفِ دولتِ عشق
« که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم » (۳)
****
بترسم آنکه رقیبم خبر شود ، ورنه
به روز وصل تو از شوق ، جامه پاره کنم
به یاد محفل اُنسَت ، دلِ غمین چندیست (۴)
فغان و ناله به پا میکند ، چه چاره کنم
بگویمش که: تو را ره به مجلسش ندهند
نصیحت ار چه به گوشش هزار باره کنم:
که پای خویش مکش از گلیم خود بیرون
تو عاقلی ، به تو کافیست گر اشاره کنم
بگویدم: تو ببَر من ببینمش از دور
همین قَدَر که نگاهیش از کناره کنم!
****
به جان رسیدهام از دستِ دل ، نمیدانم
ملامت ار کُنَمَش ، در کدام باره کنم؟
کنون به یار جفا کار بَخشَمَت ای دل
که من دگر نتوانم تو را اداره کنم
سال ۱۳۶۸
***********
* دو بیت اول این غزل خطاب به خداوند است.
۱ - گرَت: اگر تو را
۲ - آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند « حافظ »
۳ - مصرع از حضرت حافظ است:
گدای میکده ام لیک وقت مستی بین که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
۴ - به یاد محفل اُنسَت: به یاد محفل اُنس تو