۲ - سهم

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل غزلیات

بامدادی بلبلی در ناله و فریاد بود

ناله‌های زار او در گوش گل چون باد بود


گفتمش: نشنید گل ، بیهوده می‌نالی چرا؟

گفت: ما را از ازل ، با گل چنین میعاد بود


عیب ما ، در بی‌وفایی ، مدعی را گو: مکن

هر کجا با هر که بنشستیم ، او در یاد بود


جام می چونت بدست اُفتد ، بنوش و غم مخور

خوش سرود مجلس جم ، هر چه باداباد بود


هر کجا شیرین لبی دیدیم در آفاق عشق

سرخی لعلش ز خون دیدهٔ فرهاد بود


چرخ ،آن روزی که رزق خلق قسمت می‌نمود

سهم ما « نانی که از دستش به خاک افتاد » بود


عاشقان را صبر باید « سالک » از جورش منال

عاشقی را دیده‌ای کز یار خود دلشاد بود؟



سال ۱۳۵۵


نظر خود را بنویسید

نظرات