۱۲ - دعا

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل غزلیات

نشد که عشق ، به هر گوشه ، ماجرا نکند

به اهل دل که رسد ، فتنه‌ای به پا نکند


به هر کجا که رَوَد ، غم بود رهآوردش

به هر دلی که بچسبد ، دگر رها نکند


ز مُلک دل نرود ، تا نکرده ویرانش

ز دیده پا نکشد تا که خون به پا نکند


اگر چه درد و دوا ، هر دو هست تحفهٔ او

هزار درد ببخشد ، یکی دوا نکند


به هر که می‌نگرم ، داغ دل ازو دارد

چها نکرده به دل ، بعد ازین چها نکند


بسا که چشم تَر و آه سینه‌ات از اوست

بسا که بر تو شبی ، خواب خوش روا نکند


اگر به خون کِشدَت ، خونبها به کس ندهد

اگر دلت شکنَد ، ذرّه‌ای صدا نکند


گمان کنم به دلِ « سالکی » نظر دارد

خدا کند که دگر ، تیر او خطا نکند


****


اگر چه عشق ، شراری به خانُمانم زد

من و گلایه ازین موهبت؟ خدا نکند!



پاییز ۱۳۹۶


نظر خود را بنویسید

نظرات