۱۳ - ساقی
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل غزلیات
ز غمزهای که از آن ماهپاره میریزد
به شام خستهدلانش ستاره میریزد
نشد که بوسه بگیرم ز یار ، با دلِ سیر
که بوسه از لب او با شماره میریزد
اگر که دست دهد کنج خلوتی با دوست
ز شش جهت به سَر من ، نظاره میریزد!
فلک ز چشمِ ترِ ما چه سود خواهد بُرد
چرا به خرمن دلها ، شراره میریزد؟
زمانه ، تشنهلبان را نمیکند سیراب
که جُرعه جُرعه و با استخاره میریزد
بیا که چارهٔ غمها به دست ساقی ماست
که بیدریغ به جام تو ، چاره میریزد
کریم باش چو ساقی نه چون سپهر ، لئیم (۱)
که ساغرت چو تُهی شد ، دوباره میریزد
چگونه خواهش دل را نهان کنی « سالک »؟
که عشق از سخنت ، آشکاره میریزد
پاییز ۱۳۹۶
***********
۱ - سپهر : آسمان - فلک - روزگار
۱ - لئیم : خسیس - بخیل - تنگ نظر