۶ - باور

نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل اشعار نو


چشمان خویش ،


به ننگِ استغاثه میالای.


عصر ِ نزول معجزه بگذشت.


نیست دستی ،


برای نجات ،


در غیب یا حضور ،


تا ز روی شفقت ،


به سوی دست تو یازد.


گر زانوان نحیفت


طاقت بیاورند ،


برخواهی خاست.


ورنه ،


در انتظار لگدمال روزگار باش.



زمستان ۱۳۹۰



نظر خود را بنویسید

نظرات