۱۸ - فاخته
نوشته بهرام سالکی در دیوان اشعار بهرام سالکی فصل اشعار نو
فاخته ،
صدای ترنم باران را
قطره قطره مینوشید.
تو دستهایت را در نهر فرو کردی ،
صدای زمزمه خوابید ،
پرندگانِ باغ ،
گوش سپردند
تا بشنوند
صدای خندههای تو را.
جز آن گلی که تو چیدی
و در میان بستر ِ دستت
به خواب رفت ،
گلهای باغ ،
همه پژمردند.
حضور تو در باغ
یعنی بهار.
***
باید که برگردی.
برای خاطر گلهای رازقی برگرد.
پروانهها
ز دوری تو
بیتاب گشتهاند.
بهار ۱۳۹۲