شمارهٔ ۱۷۱: باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل غزلیات

باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر

بر سر کویت خروشان ایستادیم ای پسر


زلف تو دام است و خالت دانه و ما ناگهان

بر امید دانه در دام اوفتادیم ای پسر


گاه با چشم و دل پر آتش و آب ای نگار

گاه با فرق و دو لب بر خاک و بادیم ای پسر


تا دل ما شد اسیر عقرب زلفین تو

همچو عقرب دست‌ها بر سر نهادیم ای پسر


از هوس بر حلقهٔ زلفین تو بستیم دل

تا ز غم بر رخ ز دیده خون گشادیم ای پسر


نظر خود را بنویسید

نظرات