شمارهٔ ۱۸۲: با تابش زلف و رخت ای ماه دل‌افروز

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل غزلیات

با تابش زلف و رخت ای ماه دل‌افروز

از شام تو قدر آید و از صبح تو نوروز


از جنبش موی تو برآید دو گل از مشک

وز تابش روی تو برآید دو شب از روز


بر گرد یکی گرد دل ما و در آن دل

گر جز غم خود یابی آتش زن و بفروز


هر چند همه دفتر عشاق بخواندیم

با این همه در عشق تو هستیم نوآموز


در مملکت عاشقی از پسته و بادام

بوس تو جهانگیر شد و غمزه جهانسوز


تا دیدهٔ ما جز به تو آرام نگیرد

از بوسه‌اش مهری کن وز غمزه‌اش بردوز


با هجر تو هر شب ز پی وصل تو گویم

یارب تو شب عاشق و معشوق مکن روز


نظر خود را بنویسید

نظرات