شمارهٔ ۲۴۹: روا داری که بی روی تو باشم

نوشته سنایی در دیوان اشعار سنایی فصل غزلیات

روا داری که بی روی تو باشم

ز غم باریک چون موی تو باشم


همه روز و همه شب معتکف‌وار

نشسته بر سر کوی تو باشم


به جوی تو همه آبی روانست

سزد گر من هواجوی تو باشم


اگر چشمم ز رویت باز ماند

به جان جویندهٔ روی تو باشم


اگر زلفین چوگان کرد خواهی

مرا بپذیر تا گوی تو باشم


به باغ صحبتت دلشاد و خرم

زمانی بر لب جوی تو باشم


نگارینا تو با چشم غزالی

رها کن تا غزل‌گوی تو باشم


نظر خود را بنویسید

نظرات